الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 2 روز سن داره
پیوند عشقمونپیوند عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

الیار شیرینی زندگیم

تبریک عید

سلام نفسم عیدت مبارک امروز خیلی روز خوبی بود. دایی محمد دایی بابا هر سال امروز رو جشن می گیرن ما هم با عزیز و عمه هات همگی رفتیم اونجا خیلی خوش گذشت خیلی از فامیل ها اونجا بودن برای اولین بار تورو می دیدن هر کسی با دیدنت ذوق می کرد می گفتن خیلی کوچولویی مراسم خیلی خوبی بود سمنو و اش نذر کرده بودن من به خاطر اینکه گرما بهت نزنه داخل خونه بودم. همه رو واسه ناهار نگه داشتن ولی ما رو مامان جون اینا دعوت کرده بودن ما ناهار رو نموندیم . بعد از ظهر هم با من وباباو شما و عمه هات رفتیم گردش به خاطر تو از ماشین پیاده نشدیم چون باد می ورزید ترسیدم سرما بخوری ولی با ماشین کلی گشتیم تو هم که هر وقت سوار ماشین می شی می خوابی کلا در ...
24 خرداد 1393

چند تا عکس از الیار جون

الیار موقع رفتن به دکتر 35 روزگی 36 روزگی در خواب ناز 38 روزگیت عزیزم اولین روزی که اومدیم خونمون اولین بار دراز کشیدی رو تختت داشتی با تعجب به اطراف نگاه می کردی 40 روزگی 41 روزگیت بعد حمام گذاشتمت داخل پشه بند تا پسر نازمو پشه نزنه. الهی بمیره پشه ای که بخواد پسر منو بزنه.     ...
21 خرداد 1393

کنترل وزن پسرم

سلام به پسر نازم ببخش عزیزم که خیلی وقته وبلاگت رو بروز نکردم عوضش یه عالمه حرف دارم برات اول از رفتن به دکتر برای کنترل وزنت برات بگم. 10 خرداد وقت دکترت بود دفعه قبل 27 اردیبهشت رفتیم دکتر که وزنت 2220کیلو بود که دکتر بهم گفت باید حسابی بهت برسم حداقل روزی 20 گرم باید به وزنت اضافه بشه گفت 10 خرداد بیاییم برای کنترل. وقتی بردمت دکتر وزنت شده بود 2660 کیلو گرم .واسه 14 روز خیلی خوب بود خیلی خوشحال شدم از اینکه تونسته بودم خوب برات برسم خلاصه اینکه چشات هم نیاز به کنترل داشتن چون تو دستگاه مونده بودی باید کنترل می شدن که خدای نکرده اشعه دستگاه به شبکیه چشمت اسیب نرسونده باشه. روز دوشنبه 12 خرداد 37 روزگیت اولین بار خارج از شهر رفتی رفتیم ...
20 خرداد 1393

خاطرات این روزها

سلام نفسم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم 35 روزه هستی . می خوام برات از احساس خوب مادری بگم که تو برام دادی اصلا فکر نمی کردم که فرزند اینقدر شیرین باشه. از وقتی تو اومدی هیچ چیز دیگه برام جز سلامتی و خوشبختی تو برام مهم نیست.هر دم دعات می کنم از خدای مهربونم می خوام نگه دارت باشه. عزیزم تازگیها خیلی بلا شدی همش با دست وپات بازی می کنی تو خواب می خندی بعضی وقتها از ته دل گریه می کنی ما هم با هر حرکتت کلی ذوق می کنیم.ساعت خوابیت بهم خورده شبها خیلی کم می خوابی همش شیر می خوای بعد هم نمی خوابی همش صدا در میاری با دست وپات بازی می کنی خلاصه خیلی شیرین شدی من هم دلم نمیاد بخوابم وقتی تو بیداری باهات بازی می کنم اصلا هم ناراض...
10 خرداد 1393

عکس های یک ماهگی الیار

الیار جونم چون 14 روز بیمارستان بودی اونجا اجازه نمی دادن ازت عکس بگیریم به همین خاطر از روزهای اول زندگیت عکس نتونستیم بگیریم وقتی منتقلت کردن بخش اولین عکست رو در 11روزگیت ازت بگیریم اینهم عکس 11 روزگیت تو بیمارستان   14 روزگی الیار جون موقع اومدن به خونه 16 روزگی اولین حمام  تو خونه   21 روزگی نفسم 23 روزگی 28 روزگی بعد حموم فسقلی من وقتی گرسنه می شه 30 روزگی 6 خرداد ...
7 خرداد 1393

6 خرداد

سلام پسر نازم تولد یک ماهگیت مبارک.انشالله تولد یک سالگیت همیشه سالم باشی و در زیر سایه خدا بزرگ بشی.خیلی عجله دارم که زود بزرگ بشی اخه خیلی کوچکی از خدای مهربونم که تو رو که تموم زندگیم هستی به من بخشید ازش می خوام همیشه نگه دارت باشه پروردگارا فقط از تو می خوام سلامتی پسرم رو. تورا هزاران مرتبه شکر. راستی گلم امروز اولین بار رفتیم خونه ی عزیز این اولین باری بود که تو مهمونی می رفتی   ...
7 خرداد 1393

سیسمونی الیار جون

  این لباسها رو مامان جون از تبریز خریده بود قبل از اینکه تو باشی این لباس ها رو عزیز سفارش داده برات بافتن دستش درد نکنه: لباسهایی که باباجون و مامان جون از ترکیه برات خریدن: از مامان و بابای مهربونم بابت اینهمه زحمتی که کشیدن این سیسمونی زیبا رو برای الیار جون تهیه کنن تشکر می کنم         &nb...
2 خرداد 1393
1